پاسی از شب نوشت

ساخت وبلاگ
* آدمها از آنچه در آینه می بینید، غمگین ترن...* امروز یکی از همکارام یهو های های زد زیر گریه. از مشکلات خانوادگی ش گفت و سختی هایی که پشت سر گذاشته.* بغلش کردم و صبر کردم خودش رو با گریه کردن خالی کنه.* نهایتا هم سه نفری رفتیم یه رستوران خوشگل و نهار مهمونشون کردم. وقت خداحافظی چشماش میخندید...* براش بهترین هارو آرزو میکنم ، بهترین اتفاق ها... + نوشته شده در پنجشنبه هفتم دی ۱۴۰۲ ساعت 21:56 توسط من  |  پاسی از شب نوشت...ادامه مطلب
ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 12:59

* یکی از همکارام دعوت کرده تئاتر.

* اومدم خونه، لباس عوض کردم و توی راه نوفل لوشاتو ام!

+ نوشته شده در سه شنبه هفتم آذر ۱۴۰۲ ساعت 18:52 توسط من  | 

پاسی از شب نوشت...
ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 21:21

یا من اسمهُ دوا و ذکرهُ شفا... پاسی از شب نوشت...
ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 21:21

* این وقت شب، شبکه دو داره کارتون نشون میده: پسر شجاع!

* عجیب تر اینکه من هم بیدار موندم و به یاد بچگی ها این کارتون رو میبینم پاسی از شب نوشت...

ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 29 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 14:30

* فردا باید صبح زود بیدار شم * فردا شروع ماجراست پاسی از شب نوشت...
ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 11 مهر 1402 ساعت: 3:53

* دامبلدور: دلت برای مرده ها نسوزه. هری! برای زنده ها دلسوزی کن. و بیشتر از همه برای اونایی که بدون عشق زندگی میکنن...

** آمادگی اینو دارم که برای شونصدمین بار این سریال رو ببینم و کتابش رو بخونم

+ نوشته شده در جمعه هفتم مهر ۱۴۰۲ ساعت 8:12 توسط من  | 

پاسی از شب نوشت...
ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 11 مهر 1402 ساعت: 3:53

* اولین بارون پاییزی امسال نوش جان هرچند خیلی کوتاه بود

* یه صداهایی از کانال کولر میومد، دقیق تر گوش دادم و ذوق زده شدم از صدای بارون

* ابرها و آسمون امشب خاص بود، دلم پرسه زدن تو خیابون خواست

+ نوشته شده در دوشنبه دهم مهر ۱۴۰۲ ساعت 23:44 توسط من  | 

پاسی از شب نوشت...
ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 11 مهر 1402 ساعت: 3:53

* بهترین سالهای جوانی م رو با تو به فنا دادم، بسه دیگه!* تازه کمر راست کردم و سعی میکنم بلند شم، تازه تیکه پاره های قلبم رو جمع کردم...* تمام اون روزها و شبهایی که تو با آدم های تازه از راه رسیده خوش بودی، من با مرگ دست و پنجه نرم میکردم* دیگه بهت اجازه نمیدم به هیچ عنوان به خودم و زندگی م نزدیک بشی؛ حتی اگه تنها آدم های روی کره زمین من و تو باشیم!* گمشو ! + نوشته شده در یکشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 1:42 توسط من  |  پاسی از شب نوشت...ادامه مطلب
ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 65 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 8:39

* بیشتر از ۲۴ ساعته که این سردرد سمج، دست از سرم! برنمیداره :/* هر کاری میکنم حواسم ازش پرت بشه، نمیشه و اون از من چشم سفید تره و وفادارانه چسبیده بهم* پا شدم یه نوافن بخورم، اتفاقی آهنگ جدید ر ض ا ص اد ق ی رو دیدم و همراه با نوافن، نوافن میشنوم** درد و ساکت میکنم با روزی چند وعده نوافن... + نوشته شده در چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 3:44 توسط من  |  پاسی از شب نوشت...ادامه مطلب
ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 14:30

* با حس عجیبی، با حال غریبی دلم تنگته... ** زود آشنایِ دیر یافته! پاسی از شب نوشت...
ما را در سایت پاسی از شب نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahekhoob بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 13:50